عکس آش رشته دست پخت مامان جونم
مریمی
۲۳
۳۰۶

آش رشته دست پخت مامان جونم

۲۸ دی ۹۷
#آش_رشته




بنشین کنارم . حالا که پس از مدتها یکدیگر را دیده‌ایم . کنارم بنشین .
زیادی اما نزدیکم نشو . سرما خورده‌ام . واگیر دارد . تو را دامن‌گیر نکند !
می‌گویی از خودم برایت بگویم . از تمام این سال‌ها و آنچه گذشت .
و من با اشتیاق برایت شروع می‌کنم ...
با مردی آشنا شده‌ام .
کنارش که راه می‌روم سرم دُرست روی شانه‌هایش جا می‌گیرد .
لباس‌هایش اغلب مشکی‌ست و عطر تلخ می‌زند .
ریش می‌گذارد و موهایش را با دستانش ساده رو به بالا می‌کشد .
اخم می‌کند و در خیابان سر به زیر راه می‌رود .
حواسش به هیچ کجا نیست ... حتی آن روز که برایش غذا بردم اصلا مرا ندید و غافلگیر شد .
حرف‌هایش معمولی‌ست . چندان از عشق و قلبش نمی‌گوید .
اما برایم با شور و شوق از خاطراتش می‌گوید .
گاهی از کارهای عجیب و غریبم بلند قهقهه می‌زند و سر به سرم می‌گذارد .
غمگین که می‌شوم مدام می‌پرسد . دلیل می‌خواهد .
گفتنِ عذرخواهی برایش سخت است . یادم می‌آید آن روز که از دستش عصبانی بودم تا چه حد میخواست مرا توجیه‌کند که آنطور که فکرمی‌کنم نبوده‌است . اما دید موفق نشده‌است و همان‌جا سرم را میان دو دستش گرفت و با صدایی عصبی و لرزان گفت : اصلا تقصیر من است . اما تو بیخود می‌کنی عصبی باشی . به چه حقی ؟ من چنین اجازه‌ای به تو نداده‌ام .
و من از تمام این غرورش که نمی‌توانست بگوید ببخشید ، خنده‌ام می‌گرفت ...
از پوشیدن کت بیزار است ، می‌گوید درست شبیه بچه‌های سوسول می‌شود !
اصلا به قیافه‌اش نمی‌آید اما لب به سیگار هم نمی‌زند ...

حساس است ... روی موهایم ! عقب تر که می‌رود اخم هایش را در هم فرو می‌بَرد و با طعنه می‌گوید روسری ات از سرت افتاد خانم ! دست می‌برم تا بکشم جلو اما می‌بینم هنوز نصفه نشده‌است و باز خنده‌ام میگیرد .
قرارهایمان هم اغلب دیر می‌رسید و از خودش عصبی میشد که مرا تنها اینجا فقط چند دقیقه ول کرده‌است .
موهای بلندم را دوست .... "
 دقیقا همین‌جاست که صدای گرفته‌ات به گوش میرسد و از من می‌خواهی بس کنم !

نمیدانم درهمین چند دقیقه است که واگیر من سرایت کرد یا که بغضت را فرو برده‌ای ...
بلند می‌شوم ... روبه‌رویت می‌ایستم . در چشمانم نگاه نمیکنی .
و با صدایی آرام می‌گویم : من با مردی آشنا شده‌ام که پس از چند سال اکنون روبه‌رویم نشسته‌است ... مثل تو راه می‌رود ، می‌پوشد ، رفتار می‌کند . تو را در خود جای داده‌است .
اما هرگز چنین مانند تو مرا به حال خود رها نکرد .او پای حرفش ایستاد.
خداحافظ
...